مانی جونمانی جون، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه سن داره

هدیه آسمانی ما

مانی جون در روز عاشورا

پسر گلم انتظار منو بابا به سر رسیدو امسال خودت پشت علم راه میرفتی و پا به پای عزادراران سینه میزدی وکلی هم علم بوسیدی ...امسال صبح با اخلاق خیلی خوب از خواب بیدار شدی و آماده شدی تا تو هم با دست و پای کوچولوت برای امام حسین عزاداری کنی. لباساتوپوشیدی و به همراه مامنی و خاله و مهزیار رفتیم عزاداری...اصلا خسته نمیشدی ومدام بازی و بپر بپر میکردی کلی هم نذری خوردی فدای دستای کوچولوت بشم من وقتی سر خاک بابابزرگ فاتحه مبخوندم تو هم به تقلید از من لباتو تکون میدادیو با 2 انگشت کوچولوت به سنگ قبر میزدی .وقتی صدای مداحان رو میشنیدی سرتو تکون میدادی و بلند میخوندی لالای لالایی(اخه روز شیر خوارگان مداح اینو میخوند و تو فکر میکردی همه مداحا اینو ...
6 آبان 1394

مانی جون در تهران

متاسفانه مادربزرگ بابا حدود 20 روز پیش فوت کرد و ما با خاله تصمیم گرفتیم به تهران بریم . خداروشکر اونجا باهمه صمیمی شده بودی و حسابی با بچه ها بازی میکردی . یه نمایشگاهی نزدیک خونه خاله بابا بود که رفتیم تو هم یه هوایی بخوری چند تا عکسم گرفتیم. ...
6 آبان 1394
1